دغدغه چگونگی گذراندن اوقات فراغت، به ویژه در روزهای تعطیل، موضوعی است که تقریباً برای همه افراد در زندگی شهری مطرح میشود. چه آخر هفته باشد و چه ابتدای هفته، این زمان برای بسیاری فرصتی است تا از فشار کار و مسئولیتهای روزمره فاصله بگیرند و به استراحت و تفریح بپردازند. برخی ترجیح میدهند این زمان را در خارج از خانه سپری کنند؛ مثلاً به رستوران، پارک، کنسرت یا حتی سفرهای کوتاه بروند. در مقابل، عدهای دیگر ترجیح میدهند در خانه بمانند و از آرامش آن لذت ببرند. یکی از محبوبترین فعالیتهای خانگی، تماشای فیلم یا سریال است که با توجه به تنوع بالای محتوا، هر کس میتواند بر اساس سلیقهاش چیزی را انتخاب کند. اما گاهی همین تنوع زیاد باعث سردرگمی میشود و ساعتها صرف انتخاب یک فیلم یا سریال مناسب میگردد. شاید این مشکل قدیمی باشد، اما راهحلهایی هم دارد. مثلاً پیشنهادهای دوستان، معرفیهای رسانهها یا حتی لیستهای پیشنهادی در شبکههای اجتماعی میتوانند کمککننده باشند. در همین راستا، شاید بد نباشد چند پیشنهاد جذاب برای تماشا داشته باشیم: یک فیلم درام احساسی، یک سریال هیجانانگیز، یک فیلم کمدی سبک، یک اثر کلاسیک سینمایی و یک مستند جذاب. این انتخابها شاید بتوانند حال و هوای شما را عوض کنند و آخر هفتهای به یادماندنی برایتان بسازند.
فیلم «کمینگاه دزدان 2: پنترا»
فیلم 2018 “کمین دزد” ادای احترام کامل به “مخمصه” مایکل مکنزی با بازی آل پاچینو و رابرت دنیرو بود. مانند آن فیلم، با یک سکانس سرقت خشونت آمیز شروع شد و سپس یک سرقت تمیز از بانک در وسط داشت که به نزاع خیابانی و یک قربانی ختم شد. فیلمساز موفق شد سکانسهای اکشن فوقالعادهای را روایت کند و فیلمی بسازد که اگرچه به سطح شاهکار ابدی مایکل مان نمیرسد، اما کاملاً سرگرمکننده است و مخاطب را سرگرم نگه میدارد. حالا او همان داستان را ادامه داده است، اما این بار فیلمی ساخته که تا حدودی یادآور «یازده اوشن» و دنبالههایش است، البته اگر حال و هوا و لحن کمدی فیلم سودربرگ را حذف کنید.
این بار داستان در اروپا می گذرد و مرکز همه اتفاقات مکانی زیبا در نزدیکی دریا است. دیگر خبری از آن گروه های سرسخت آمریکایی نیست که حاضر بودند همه چیز را با زور اسلحه حل کنند و از قدرت خود استفاده کنند. سرقتی که در اینجا اتفاق می افتد و حدود نیم ساعت طول می کشد، کار ظریف و بسیار پیچیده ای است. همچنین تعدادی مامور آموزش دیده در مقابل سارقان قرار دارند و البته یک دستگاه کامل پیشرفته که کارشان دستگیری سارقان است. از طرفی گروه های مافیایی ایتالیایی هم وارد داستان می شوند و همه این ها «کمین دزد 2: پانترا» را به اثری عالی تبدیل می کند.
فیلم «روز خشم»
کارل تئودور درایر یکی از بزرگترین فیلمسازان تاریخ سینماست. او از آن دست کارگردانانی است که به فرم سینمایی تسلط دارد و می تواند داستانش را طوری تعریف کند که فقط سینما می تواند. او در اینجا نیز مانند سایر آثارش به مسئله ایمان پرداخته و داستانی قدیمی را که در قرون وسطی می گذرد، انتخاب کرده است. همان دورانی که بسیاری از زنان به خاطر جادوگری سوزانده شدند. اما درایر این داستان را به شک و تردیدهای خودش گره می زند. او داستانی اگزیستانسیالیستی را روایت کرده است که عمیقاً مدیون افکار فیلسوف مشهور دانمارکی سورن کیرکگور است. او توانسته است ترجمه ای تصویری برای افکار خود بیابد و داستانی را به تصویر بکشد که همه چیز از یک شک و تردید بزرگ نشات می گیرد. به این معنا در هیچ بخشی از داستان قطعیت وجود ندارد و ماهیت افکار مردم را نمی توان با قطعیت درک کرد.
در این میان، چیزی که بیش از همه خودنمایی می کند، محتوای عمیق فیلم در کنار شکل داستانی شگفت انگیز آن است. همه چیز آماده است تا یک شاهکار تمام عیار به مخاطب ارائه شود. یکی از آن شاهکارهای سینمایی که سینما تا به حال تولید کرده و خود را نشان داده و خودنمایی کرده است. تسلط درایر بر ابزار سینما در کنار دغدغه های همیشگی او در مورد ایمان و مذهب، هر مخاطبی را فارغ از اعتقاداتش به فکر وا می دارد. ریتم کند فیلم نیز در خدمت انتقال احساسی است که از شک و تردید و عدم قطعیت نشات می گیرد و البته ابهامی را به کار اضافه می کند که هدف کار درایر همین است. این ابهام همیشه در آثار درایر وجود دارد و شخصیت های او همیشه با آن زندگی می کنند.
فیلم «مرد گرگنما»
«گرگینه» بازخوانی یک داستان قدیمی است. گرگینه ها از جمله موجودات ترسناکی هستند که از ادبیات و قصه های عامیانه به سینما راه یافتند و قدمت حضورشان در دنیای سینما به قدمت تاریخ خود سینماست. تاکنون فیلمهای زیادی با الهام از چنین داستانهایی ساخته شدهاند که برخی از آنها موفقیتآمیز بودهاند و برخی دیگر با شکست مواجه شدهاند. اگر قصد تماشای یک فیلم ترسناک جدید را دارید که سرگرم کننده است و نیاز به تمرکز زیادی ندارد، «گرگینه» اثر خوبی است. به خصوص که داستان نازکی دارد و شخصیت هایش چندان پیچیده نیستند. پیشرفت داستان برای مخاطب دردسر زیادی برای درک ایجاد نمی کند. این یک کار استاندارد است که حداقل در مراحل تولید و کار فنی همه چیز دارد.
انیمیشن «آقای فاکس شگفتانگیز»
زمانی به نظر می رسید که دنیای تخیلی، رویایی و رنگارنگ انیمیشن آنقدر وسیع و بی حد و حصر است که هرگز در ورطه تکرار نمی افتد و تکراری نمی شود و همه فیلم های آن چیزهای جدیدی برای آشکار شدن دارند. اما در چند سال گذشته مشخص شد که اینطور نیست و به خصوص هالیوود مدام به سراغ همان آثار امتحان شده و واقعی برمی گردد و مدام دنباله های متفاوتی برای انیمیشن های موفق قبلی خود می سازد. اگر یک اثر موفق دنباله داشته باشد بد نیست، اما اگر دائماً این اتفاق تکرار شود و این انیمیشن های جدید نیز همان ایده های قدیمی و امتحان شده را تکرار کنند و چیز جدیدی را فاش نکنند، در نهایت ذائقه مخاطب خود را از دست می دهند و دنیایی که به نظر می رسید هرگز راکد نمی ماند و همیشه پویا و رو به جلو بود، از بین می رود. در این بین تماشای یک اثر انیمیشنی از وس اندرسون که دنیایی درجه یک، منحصر به فرد و تخیلی دارد، به تجربه ای بی نظیر تبدیل می شود.
سریال «آمریکای نخستین»
سریال «آمریکا اولیه» سریال عجیبی است. از یک سو به ژانر وسترن تعلق دارد و مانند یک وسترن واقعی داستان خود را در دل بیابان های بدوی و خشن روایت می کند. از طرفی فضای ترسناکی دارد و در برخی سکانس ها رسما ترسناک است. از طرفی شخصیتهای آن ما را به یاد همان شخصیتهای سینمای وسترن میاندازد، اما از طرف دیگر، سازندگان هر کجا که میتوانند از آن کلیشههای شخصیتی آشنا فرار میکنند و طرحی جدید ارائه میکنند. در چنین چارچوبی است که سریال “آمریکای اولیه” به سریالی تبدیل می شود که مشابهی ندارد. داستان با زنی شروع می شود که رازی در دل دارد. در ظاهر، او مصمم و بسیار سرسخت است. او یک بچه دارد که باید از او مراقبت کند، اما هیچ چیز آنطور که باید پیش نمی رود. اولین برخورد ما با کویر و قدم گذاشتن در آن، بازدید از مکانی است که شبیه هیچ جای دیگری نیست و به نظر می رسد در دروازه های جهنم ساخته شده است. به نظر می رسد یک قلعه است، اما از چوب ساخته شده است و خیابان های آن پر از خاک است. مردمی که در آنجا زندگی می کنند بد و شلخته هستند.
اینجاست که سریال از آثار آشنای غربی فاصله می گیرد و محیطی به شدت بدوی و ترسناک را در اختیار ما قرار می دهد. اما این همه سریال «آمریکا اولیه» نیست. سکانس های تعقیب و گریز و کشتار آن به طرز شگفت انگیزی انجام شده و داستان افراد ماهر پشت دوربین را روایت می کند. داستان پیچیده ای دارد که مدام تمام توجه مخاطب را می طلبد. «آمریکای اولیه» از آن دسته سریال هایی نیست که بتوان آن را در گروه های پر سر و صدا تماشا کرد و باید با دقت دنبال شود. از طرفی این سریال یک قهرمان مرد شگفت انگیز دارد. مردی که در روحش زخم عمیقی خورده و این او را عبوس و تنها کرده است. مرد ماهری که از تمام دنیا بریده است اما به موقع به کمک دیگران می شتابد. خلق این شخصیت شگفت انگیز می تواند بزرگترین دستاورد سازندگان باشد. از طرفی تماشای «آمریکای مردگان» کمی جسارت می خواهد. گاهی سازندگان در نمایش خشونت از مخاطب دریغ نمی کنند و همین موضوع باعث شده تا برخی از سکانس های سریال کمی خشن تر از حد معمول یک سریال وسترن باشد. البته این یک دلیل دراماتیک دارد که برای درک آن باید سریال را تماشا کنید. هیچ چیز دیگری از آن محیط بدوی انتظار نمی رود.
جهت مشاهده فیلم سریال های بیشتر به سایت مدرن فیلم مراجعه کنید